هزاران گنجشکِ کوچک با شروع صبح، آواز می خوانند و آسمان این تولد را با نسیمی سرد تبریک می گوید اما غافل از آنکه تولدِ روز جدید توهمی بیش نیست و خورشید هیچگاه، هیچ هنگام از افق بالا نمی آید و حتا، شکلِ دایره وار و لرزان و در حالِ سوختنش آنسوی دریاها ک از میان دو انطباق آبی، آسمان و دریا بالا می آید واقعی نیست. یک تصویر است. تصویری ک با مولکول های چشم می بینیم و با خودآگاهی مادی درکش می کنیم. و فیزیک می گوید این تنها، شکستِ نور است. به هنگامِ عبور از جو و آن خورشید، هیچوقت اصلا آنجا نبوده است. و دنیا نه به دورِ ما، ک ما به دور جسمی سوزان در گردش و خود نیز، به همراهِ اجرامی حتا سنگین تر از زمین، درونِ کهکشانی سرگردان به همراهِ مجموعه ای از کهکشان هایی سرگردان، در حالِ چرخش تحتِ قانونِ گرانش جسمی سنگین ک نیوتن آن را گفت، می چرخیم و آنقدر اعداد هست ک نشود گفت ترکیدنِ یک بغض کجای این جهان جای می گیرد؟

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها