از بعد از ورود بدین خطِ جدیدِ طی کردنِ روز ها، ضرباهنگ زندگی گرفته شده است و روز و شب ها انگار به سکوت رد می شوند. ثانیه ها کش نمی آیند و سریع هم رد نمی شوند. همه چیز، در معمولیِ ترینِ معمولی ها. انگار ک بر سطحِ بی حرکت اقیانوسِ بی اتمامی شناور خوابیده باشی و هیچ حرکتت ندهد. نه حتا باد، نه نهنگ های تویِ اعماق، نه ترسِ از انطباق تمام امتداد های آبی دور و برت. و دستاورد طولانی شدنِ زمان و ثبت خاطرات و تصاویر یکسان از ادراکت توی آن محیطِ تکرار شونده، آن است ک انگار فراموش کرده باشی دست و پایت را، افکار و اختیارت را انگار ک تو هم جزئی از آن همه شوی، جزئی از تمامِ قطره ها، توی مرزِ بین هوا و دریا مثل آن ها در س و خالی از اندیشه ای. انگار ک یک سنگ شده باشی، در کنار بی شمار سنگِ دیگر توی اعماقِ زمین. ک نبرد حتا هیچ ادراکی ز وجودت بویی، ک نتابد به دلِ تاریکت هیچ نوری. بی نهایت بی اهمیت، توی اعماق جهانِ انفرادی ـت باشی.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها