بیا برات تعریفش کنم، می دونم ک دوست داری بشنوی. یا حداقل تا اونجایی ک می دونم نسبت به دونستن خواب هام کنجکاو بودی. این یکی، خیلی کوتاه بود و ساده و تقریبا هر چیزی ک فهمیدم بعد بیداری بود. خیلی کوتاه، جلوی آیینه وایساده بودم. با ریخت و قیافه ی الانم، ک تو ندیدی. جلوی آیینه وایساده بودم و داشتم از خودم عکس می گرفتم؟ نمی دونم، مطمئنم ک عکس گرفتم ولی عکس تو، توی گوشیم بود. توی آیینه، یه جور کجی وایساده بودم، با حالت عجیب غریب البته نه برای خودم، همیشه اینجوری وایمیستم ولی خب، من اینجوری وایمیستم. و توام تو عکس، مث من وایساده بودی. حالتت با من هیچ فرقی نداشت، و حتا فرم انگشتات ک باهاش گوشیتو گرفته بودی. مث من بود. از خود تو آیینه ت عکس گرفته بودی و انگار من خیلی اتفاقی عکست رو جایی دیده باشم و داشتم بهت می گفتم ک چقدر جالبه ک تو ام یه عکس انداختی، مث من، همون طور ک من توی عکسم. و برای توام جالب بود. از این اتفاق لبخند زده بودم، و تو ام مث من داشتی لبخند می زدی. عکست انگار متحرک بود. دقیقا مث منِ توی آیینه، حرکت می کردی. وقتی بیدار شدم، فهمیدم ک فقط داشتم توی آیینه خودمو می دیدم و می خواستم از خودم عکس بندازم، ولی توی گوشی این تو بودی ک جلو آیینه وایساده بودی نه من. آیینه داشت نشون می داد ک من اونجا وایساده بودم، ولی توی گوشی این تو بودی ک اونجا وایساده بودی. تو در واقع خود من بودی و انگار، همیشه بوده باشی.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها